شهید سعید گلاب بخش

طراح: محمدهادی غمگسار

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید رضا حسن پور

طراح: زهرا اله ورن

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید رسول خالقی پور

طراح: راضیه فلاحیان

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید حسین بهرامی

طراح: راضیه فلاحیان

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید حسن انتظاری

طراح: محمدهادی غمگسار

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

کودکی شهید حسن باقری

طراح: لیلا اربابی

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید ابراهیم هادی ۴ | جدال نفس

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

#کتاب_سلام_بر_ابراهیم | شکستن نفس | قسمت اول

در باشگاه کُشتی داشتیم آماده می شدیم برای تمرین. ابراهیم هم وارد شد. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. تا وارد شد بی مقدمه گفت: ابرام جون، تیپ و هیکلت خیلی جالب شده!تو راه که می اومدی دوتا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف می زدند! بعد ادامه داد: شلوار و پیراهن شیک که پوشیدی، ساک ورزشی هم که دست گرفتی. کاملاً مشخصه ورزشکاری! به ابراهیم نگاه کردم. رفته بود تو فکر. ناراحت شد! انگار توقع چنین حرفی را نداشت. جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت!

..........................................................

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

#کتاب_سلام_بر_ابراهیم | شکستن نفس | قسمت دوم

پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی لباس ها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته بود! از آن روز به بعد اینگونه به باشگاه می آمد!
بچه ها می گفتند: بابا تو دیگه چه جور آدمی هستی؟! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فرم، آخه این چه لباسهائیه که می پوشی؟! ابراهیم به حرفهای آنها اهمیت نمی داد. به دوستانش هم توصیه می کرد که: اگر ورزش برای خدا باشه، میشه عبادت. اما اگر به هر نیت دیگه ای باشه ضرر می کنین.

طراح: فاطمه طیوب

شهید امیر مهرداد

طراح: سیدمحمدعلی بلادی فرد

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید امیر حاج امینی

طراح: حسین جریان پور

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

شهید احمدعلی نیری ۲ | ماجرای تحول

طراح: فاطمه طیوب

... برای دیدن اندازه بزرگ تر، بر روی تصویر تلیک نمایید ...

.................................................

« من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم، نمی‌دانم چرا در این چند سال اخیر، شما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و می‌خواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را  بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.